- دیو سر
- دیو مانند، بد خو تند خو، زشت، کسی که اعمال ناشایسته از او سر بزند، شخصی که دیو جامه پوشیده باشد
معنی دیو سر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد نهاد، بدخو
بدخو، تندخو
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
دردی که در ناحیه سر احساس شود، گرفتاری
مرد بد درون مرد پلید شیطان منش، مرد بیابانی وحشی، غول نسناس
اژدها
آنکه دیو را مغلوب سازد دیو بند، کسی که او را جن گرفته باشد مصروع
کشنده دیو، مغلوب کننده دیوان
مانند دیو همچون دیوان
آنکه خلق و خوی دیو دارد
سوار اسب سرکش، اسب سوار چابک و تندرو
پرورده دیو، شیطان منش
جن زده مصروع مجنون
مردم شجاع و دلیر و دلاور، سنگدل و بیرحم
تیز دست، دست دیو ید شیطان
گیاهی است از تیره بادمجانیان جزو دسته شابیزکها دارای برگهای کامل. گلهایش برنگ سفید و بنفش کم رنگ و قرمز و صورتی و زرد دیده میشود در حدود 70 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و گرم میرویند عوسج عرقد حضض فیل زهرج فیل زهره آسه
دیو نژاد، دیو صورت
دیو کوچک، زالو، کرم گونه ای که در پشمینه ها افتد و تباه کند دیوک بید
متدین دیندار
دو طرفه دو جهتی: بلیط دو سره هواپیما
این دنیا این جهان عالم مادی مقابل آن سر
مو سفید، کهنسال، پیر
گناهکار سیاه سر
درخت پرخار، بوتۀ بزرگ خاردار، عوسج
دیومانند مانند دیو، بدخو، زشت خو، بدکردار، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸)
دیو مانند، (کنا) بدخو، تندخو، زشت
دیوانه، مصروع
نوعی سرو، درختی بسیار بلند و تناور و با چرب و تندبو و برگ های ساده و پهن که از چوب آن دکل کشتی درست میکنند، صنوبر هندی
دین دار، متدین
آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کناره زمین یا چهار سمت خانه درست کنند و جائی را باآن محصور سازند، دیوال هم گفته اند
آنکه یا آنچه سر ندارد، بی اساس بی اصل، پرنده ایست شکاری از نوع باشه شبیه به پیغو بیسره
هر چه دارای دو تا در باشد
پشت گردن، قفا